اروپا تقریباً هرچیزی برای صلح میداد، اما پکن محاسبهای متفاوت داشت
توسط گابریلئوس لاندسبرگیس، وزیر پیشین خارجه لتونی و پژوهشگر در مؤسسهٔ فریمن اسپولی دانشگاه استنفورد.

- ژئوپولیتیک
- چین
- روسیه
- اروپا
چین وزن خود را به پشتوانهٔ جنگ روسیه در اوکراین تبدیل کرده است، اما این مسأله بهاندازهٔ لازم، ذهن رهبران اروپایی را متمرکز نکرده است. از خط مالی حیاتی پکن به مسکو تا تأمین فناوریهای کلیدی برای صنعت سلاح روسیه، «شراکت بدون محدودیت» چین‑روسیه پیامدهای جدی و ملموسی برای جنگ اوکراین — و همچنین امنیت آیندهٔ تمام اروپا — دارد.
اوایل امسال، ادعا کردم که در صورت کاهش تعهدات دفاعی واشنگتن نسبت به اروپا، پکن ممکن است نقش کیسینجر را در ائتلاف ترانس‑آتلانتیک ایفا کند؛ یعنی با تقدیم هدایای فراوان به اتحادیهٔ اروپا سعی میکند آن را از مدار ایالات متحده دور کند. با گذشت مدتی، ارزش دارد بررسی کنیم که این پیشبینی چهنتیجهای داشته است.
در فوریه، افزایش خصومت دولت ترامپ نسبت به اروپا و بهچالش کشیدن عمومی تعهدات امنیتی ایالات متحده، دیپلماتهای چینی را به یک گردهمایی پرتحرک در اروپا وادار کرد؛ آنها با مقامات در کنفرانس امنیتی مونیخ و در پایتختهای مختلف ملاقات کردند. این کار شامل تماس با تصمیمگیرندگانی بود که پیش از این بهدلیل موضع انتقادیشان نسبت به چین، کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند.
از زمان حملهٔ روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، رهبران اروپایی عملاً از چین درخواست کردند تا به پایان این جنگ کمک کند. هنگامی که رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، توجه واشنگتن را از اروپا منحرف کرد، چین نمیتوانست موقعیت بهتری برای پاسخگویی به این درخواست داشته باشد. اروپا حاظر بود هزینهٔ سنگینی را برای چنین کمکی بپردازد. در فهرست خواستهای چین ممکن بود تضمین عدم تداخل در منطقه هند‑آسیا و دسترسی بیشتر به بازارها و فنآوریهای اروپایی گنجانده شده باشد. تبدیل شدن به ضامن امنیتی اروپا در چارچوب یک پیمان صلح تسهیلشده توسط پکن—مفهومی که تا پیش از این در عرصهٔ ژئوپولیتیک غیرقابل تصور بود—بهعنوان یک دستاورد شگرف برای چین میبود.
همراستا با احساس اروپا که پایهٔ سنتی خود در ائتلاف ترانس‑آتلانتیک در حال کمرنگ شدن بود، تمایل به سوی چین در آن زمان بهنظر میرسید که غیرقابل توقف است. اروپا به سختی میتواند بدون واردات خاکهای نادر چینی دوام آورد، و تفاوتهای موجود در سطوح دسترسی به بازار میان اعضای اتحادیهٔ اروپا نشان میدهد که بخشهایی از اروپا پیش از این به سمت چین حرکت کردهاند.
توانمندی پکن بر مسکو میتوانست پایهٔ یک سازش گسترده باشد. چین بهعنوان یکی از تأمینکنندگان اصلی تجهیزات تولید سلاح برای جنگ روسیه تبدیل شده است؛ جدیدترین نمونهٔ این موضوع، کارخانهٔ مهمات ساختهشده توسط چین در بلاروس، که تحت کنترل روسیه قرار دارد، است. خریدهای چین از نفت روسیه، خط زندگی مالی کرملین محسوب میشود. اگر پکن از این اهرم برای محدود کردن درگیری استفاده میکرد، میتوانست نقش برجستهای در امنیت اروپا ایفا کرده و در پایتختهای اروپایی محبوبیت فراوانی کسب کند. اگر چین توانایی توقف بزرگترین جنگ اروپا از زمان جنگ جهانی دوم را اثبات میکرد، میتوانست در مذاکرات آینده تقریباً هر قیمتی را طلب کند. مقاومت در برابر واردات چینی، مانند خودروهای برقی و تجهیزات مخابراتی ۵G، در صورتی که چین روسیه را به زانو درآورد و نقش ضامن صلح در اروپا را بر عهده بگیرد، بهسرانه فرو میریخت.
اسپانیا نمونهٔ اولیهای از نحوهٔ شکلگیری اروپا با تمایل بیشتر به سمت چین است: مادرید از فشار واشنگتن برای افزایش هزینههای دفاعی خودداری کرده و بهجای آن روابط قویتری با پکن دنبال میکند. چین میتوانست این فرض را داشته باشد که با کنار رفتن توجه ایالات متحده از اروپا، کشورهای بیشتری مسیر اسپانیا را طی کرده و به جلبنظرهای چین پاسخ میدهند.
اما بهجای اینکه هدایای جذاب را پیشرو اروپا بگذارد، چین اهرمهای خود را در حمایت از روسیه افزایش داده است. تحلیلگران برآورد میکنند که ۸۰ تا ۹۰ درصد از خروجی نظامی روسیه با استفاده از تجهیزات یا قطعات چینی تولید میشود. این نشانه میدهد که در صورت قطعی حمایت چین، روسیه قادر نخواهد بود با توان کنونی به جنگ ادامه دهد یا مجبور خواهد شد با بسیج تعداد بیشتری از نیروهای خود، بهجای نقص در تولید تجهیزات، به تاکتیکهای موج انسانی که در فازهای اولیهٔ جنگ مشاهده شد، بازگردد.
چین تصمیم گرفته است بهطور کامل با همسایهٔ ضعیف و نازیب خود همراه شود. این کشور باعث تشدید تجاوز و اختلال در زندگی در اروپا میشود و واضحاً از هر گونه تلاش برای تبدیل شدن به قطب ژئوفیزیک سیاسی جدید قاره چشمپوشی کرده است.
رهبران چینی ممکن است محاسبه کرده باشند که حتی تحت ادارهٔ فعلی ایالات متحده، روابط دیرینهٔ ترانس‑آتلانتیک اروپا دشوار بهسختی میشکند. اما همپیمان روسی آنها، در موقعیت محاصرهشدهای قرار دارد. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، نمیتواند بدون خطر برای ثبات رژیم خود، جنگ را متوقف یا حتی کند کند. در صورت عدم حمایت چینی در جنگ، او مجبور میشود طبقهٔ متوسط روسیه را مالیاتگیری و بسیج کند؛ طبقهای که تا کنون سعی داشته از آن محافظت کند، که این کار میتواند نارضایتی گستردهتری بهبار آورد. او بدون شک به یاد دارد که شوک عمومی ناشی از خسارات شوروی در افغانستان—بهویژه میان خانوادههای سربازان کشتهشده—یکی از عوامل تسریع سقوط اتحاد جماهیر شوروی بوده است، امری که پوتین تا امروز بهنقد میگیرد.
چین ادعا میکند که شرکتهای آن نیز آزادند تجهیزات را به اوکراین بفروشند. این ادعا از چند جنبهٔ نادرست است. نخست، اوکراین تنها قطعات غیرنظامی دریافت میکند و قطعات پهپاد و موشکی که روسیه دریافت میکند، در اختیار او نیست. دوم، چین مقدار و کیفیت وسایلی که به اوکراین میرسد را محدود میکند تا اطمینان حاصل شود که روسیه برتری خود را حفظ میکند. اولویت دادن به روسیه یک گام استراتژیک برای چین است، در حالی که تحویلهای چینی به اوکراین عمدتاً تجاری است و بیش از صرفاً کسب سود از رنج اوکراین نیست.
توانایی تأثیرگذاری و شاید هدایت فعالیتهای نظامی روسیه در اروپا—چه در اوکراین و چه در جای دیگر—یک دارایی مهم است که باید حفظ و گسترش یابد. با جنگ روسیه در اوکراین و حملات نیمهمخفی به کشورهای ناتو، انرژیهای اروپا بهطور کامل بر امنیت داخلی خود متمرکز شدهاند؛ بهطوریکه کم احتمال است که در صورت بروز یک مناقشه در منطقه هند‑آسیا، به ایالات متحده کمک کنند. در عین حال، حمایت چین از روسیه، به آن اهرمهایی بر اقدامات مسکو میدهد.
چین ممکن است همچنین بخواهد از اهرم جدید خود نسبت به روسیه برای دسترسی به بخشهای سودآورتر اقتصاد روسیه بهرهبرداری کند. با توجه به نقش اساسی چین در اقتصاد نظامی روسیه، منطقی است گمان کنیم که کرملین صرفجوییگر با سهام، نه نقد، پرداخت میکند. اگر جنگ بهطولانی ادامه یابد، محتمل است که چین سهمهای بیشتری از اقتصاد روسیه بهدست آورد و در نهایت به داراییهای ارزشمند آن—منابع طبیعی—هدف بگیرد.
تحریمهای غربی و حملات دوربرد اوکراین توانایی روسیه در استخراج و صادرات نفت و سایر کالاها را محدود میکند. برخی از تأسیسات آسیبدیده تنها با فناوری غربی میتوانند بازسازی شوند؛ فناوریای که در حال حاضر روسیه از خرید آن منع شده است. چین میتواند کمکرسانی کند، حتی اگر هماکنون تمام تجهیزات مورد نیاز را تولید نکند. هنگامی که چین این فناوری را توسعه یا بهدست آورد، قادر خواهد بود هر آنچه روسیه نیاز دارد فراهم کند. در نتیجه چین سهم بیشتری از اقتصاد روسیه بهدست خواهد آورد و مسکو توان کمی برای مقاومت خواهد داشت.
در نهایت، چینگرایان تاریخ خود را به یاد دارند. در قرن نوزدهم، امپراتوری در حال گسترش روسیه سرزمینهای وسیعی را از چین سلطنت چین (دینشه) مصادره کرد. رهبری کنونی چین بهشدت به اصلاح آنچه که بهعنوان نابرابریهای تاریخی مینامد، مشغول است؛ این موضوع توجیهی برای جاهطلبیهای آن در دریای جنوبی چین و نسبت به تایوان است. تا بهحال چین دربارهٔ اصلاح مرز شمال‑شرقی خود بهصراحت صحبت نکرده است. اما همانطور که اهرم چین بر روسیه افزایش مییابد، روزی که پکن از مسکو بخواهد منچوریای بیرونی را برگرداند، ممکن است زودتر از انتظار تحقق یابد.
وابستگی روسیه به چین هماکنون تقریباً وجودی است. بدون حمایت چین، رژیم پوتین با خطر جدی سقوط مواجه میشود. این وابستگی تکطرفه بهطور مؤثری روسیه را به یک نهاد تابع چین تبدیل میکند—چنانکه موزهویا در قرون وسطی تحت سلطهٔ مغولها بود. اگر وارث مدرن موزهویا توسط چین مجبور به فرستادن نیرو برای کارزارهای در منطقه هند‑آسیا شود، تضاد بهکاملترین شکل خود میرسد.
در نگاه کلی به تمام این تحولات، تصویر واضحی شکل میگیرد. چین، با وجود اقدمات اولیه از هر دو طرف، علاقهای به بازآفرینی رابطهاش با اروپا ندارد. مزایای حمایت از روسیه در مقابل اروپا، استراتژی بلندمدت پکن را بهمراتب بهتر خدمت میکند تا منافع نامطمئن روابط نزدیکتر با اروپا در حال حاضر. چین علاقهای به برقراری صلح در اروپا یا بازسازی اوکراین ندارد، همانطور که برخی در اروپا بهصورت سادهلوحانه امید داشتند. در عوض، چین در حال ساختن سیستمی سیاسی و اقتصادی یکپارچه با روسیهای تابع است.
پوتین از این چارچوب منافع واضحی میگیرد. حتی پیش از جنگ، اقتصاد استخراجی فاسد و خودکامهای که او در روسیه پایهگذاری کرده بود، پایدار نبود و هرگز آمادگی جدی برای اصلاح آن نداشت. برای زنده نگهداشتن نظام سیاسی خود، به روسها قرارداد اجتماعی جدیدی پیشنهاد کرد که بر پایهٔ تمایل به احیای جلالات امپراتوری پیشین استوار بود. روسها چشمانداز پوتین برای بازسازی یک امپراتوری را پذیرفتهاند و بهنظر نمیرسد نگران هزینههای آن باشند. مشروعیت داخلی پوتین هماکنون به موفقیت نظامی و گسترش سرزمینی وابسته است؛ این هدف او بدون حمایت چین دستنیافتنی است.
واشنگتن با رها کردن اروپا در حاشیۀ محور مسکو‑پکن، دستاوردی جزئی نخواهد داشت. اروپا کهضعیف—بهویژه اگر روسیه جنگ را فراتر از اوکراین گسترش دهد—ناتوان از یاری ایالات متحده خواهد بود. کاملاً محتمل است که روسیه در صورت بروز مناقشهای در منطقه هند‑آسیا، از چین از نظر سیاسی، نظامی و سایر جنبهها حمایت کند.
اروپا دیگر تنها با روسیه، یک دولت سرکش و ضعیف مواجه نیست؛ آن، با ائتلافی که بهتدریج قدرتمندتر میشود و تعهد دارد تا همبستگی غرب را تضعیف کند، روبروست. چین انتخاب خود را علناً نشان داده است و زمان آن رسیده است که هم اروپا و هم ایالات متحده پیامدهای امنیتی این محور چین‑روسیه در اروپا و فراتر از آن را به رسمیت شناخته و درک کنند.
گابریلئوس لاندسبرگیس وزیر پیشین خارجه لتونی و پژوهشگر در مؤسسهٔ فریمن اسپولی دانشگاه استنفورد است. X: @Glandsbergis