
هیمالیا و کاتماندو ممکن است همه گردشگران را به خود بکشند، اما دشتهای پست ترای نپال سرشار از حیات وحش، پارکهای ملی و شبکهای نوآورانه از اقامتگاههای محلی است.
«به زودی موش را کباب میکنیم»، شیم چودری گفت. «اما اول، بهت نشون میدم چطور ترشی میوه تند درست کنی.» چودری با ساری قرمز حاشیهدار با پومپومهای رنگارنگ، مرا به آشپزخانهاش برد و دست به کار شدیم. با هم پیاز، فلفل و کارامبولا را خرد کردیم، بعد آنها را با شکر، گشنیز و زیره در یک وک داغ انداختیم و مخلوط را به مدت ۲۰ دقیقه سرخ کردیم.
ما در حال آماده کردن غذاهای متنوعی برای یک جشنواره خاص در اواخر آن روز بودیم – جشنوارهای که در حین اقامتم در خانه چودری در بهادا، روستایی دورافتاده در منطقه جنوبی ترای نپال نزدیک مرز هند، دعوت شده بودم تا در آن شرکت کنم. ترای همچنین زادگاه قوم بومی تارو است.
دور از مسیرهای شلوغ هیمالیا و مراکز گردشگری دره کاتماندو، دشتهای پست ترای جنبهای کاملاً متفاوت از نپال را به نمایش میگذارد: پارکهای ملی غنی از حیات وحش، مزارع وسیع، و یکی از مهمترین اماکن زیارتی جهان: لومبینی، زادگاه مقدس بودا.

اقامتم را از طریق شبکه اقامتگاههای محلی جامعه، یک ابتکار کشوری، ترتیب داده بودم که به گردشگران کمک میکند جنبهای اصیلتر و کمتر شناختهشده از نپال را تجربه کنند، با این مزیت که پول مستقیماً به جیب خانوادههای محلی میرود.
پس از چند ساعت لذتبخش در آشپزخانه ساده گلی چودری – ساختهشده از چوب، گل، ساقههای برنج و موهای بز – صدای ریتمیک طبلهای مادال (طبلهای پوستی از پوست گاومیش) از مزارع اطراف بلند شد. این علامت بود برای بردن سینیهای غذاهای خانگیمان به بیرون، جایی که کشاورزان محلی یک نی بلند را با گارلندهای گل مریم مزین کرده و برپا میکردند – نسخه تارویی از مترسک.
جمعی دور آن جمع شدند و به زودی مهمانی پرجنبوجوشی راه افتاد. جشنهای تمامروزه به نام آولی، پایان برداشت برنج را جشن میگیرد و شکرگزاری از مادر طبیعت برای نعمتهایش را بیان میکند. خوردن موش قربانیشده از مزرعه برنج، تازه از کباب آشپزخانه، بخش مرکزی آیین است – درخواستی نمادین از خدایان برای جلوگیری از آسیب آفات به نهالها، گیاهان و غلات محصول سال آینده.

مرا به میان جمعیت کشیدند تا برقصم و بخوانم، در حالی که جام نوشیدنی موقتم – ساختهشده از برگهای درخت دوختهشده با تکههای بامبو – مدام با چیاینگ، مشروب محلی آتشین، پر میشد: یک نوع از برنج تقطیرشده؛ نوع دیگر، شیرینتر و با طعم قارچی بیشتر، از گلهای خشکشده درخت کره.
امتیاز بزرگی بود که در چنین رویدادی مقدس شرکت کنم و با استقبالی گرم از سوی گورووا (کاهن ارشد انیمیست که به عنوان واسطه بین روستا و جهان ارواح عمل میکند)، همراه با خانوادههای ۱۰ اقامتگاه دیگر در بهادا – که همه توسط زنان محلی اداره میشوند – روبرو شوم.
بر سر برنج چسبناک و موش کبابی ریشریششده – طعم وحشیاش خوشبختانه با چاشنی سخاوتمندانه سیر و فلفل تعدیل شده بود – زنان برایم گفتند که اقامتگاههایشان چگونه بهادا را روی نقشه آورده و هم گردشگران نپالی و هم اولین trickle خارجیها را جذب کرده است.
«مردم میتونن شیوه زندگی سنتی ما رو ببینن و ما هم فرصت داریم مهمانهایی رو که معمولاً هرگز ملاقات نمیکنیم، با استقبال تارویی پذیرایی کنیم»، هاریرام چودری، که یکی از اقامتگاهها رو اداره میکنه، گفت. «ما ضربالمثلی داریم: آتیتی دِوو بهاوا، یعنی «مهمان خداست». میخوایم مردم این حس رو داشته باشن.»

هاریرام اضافه کرد که فرصتهای شغلی برای زنان در نپال روستایی محدود است، اما حالا همه حساب بانکی خودشان را دارند و درآمد اقامتگاهها استقلال مالی جدیدی به آنها بخشیده. «اداره کسبوکار زندگیمون رو تغییر داده»، گفت. «حالا درآمد داریم و برای اولین بار، صدایی در جوامعمون.»
فرهنگ تارو، که در طول قرنها تغییر کمی کرده، جاذبه اصلی ترای است؛ جاذبه دیگر، حیات وحش غنی است که در نواری باریک از علفزارها، تالابها و جنگلهای نیمهگرمسیری حفاظتشده در ذخایر و پارکهای ملی زندگی میکنند. برجستهترینها شامل شُکلا فانتاست، خانه گلههای وسیع آهوی خالدار و بزرگترین جمعیت باراسینگا (آهوی مردابی) در جهان؛ باردیاست، مشهور به ببرهای بنگال؛ و چیتوان، خانه تعداد رو به رشدی از ببرها، فیلهای وحشی آسیایی و کرگدنهای تکشاخ بزرگ.
پارک ملی چیتوان، یک میراث جهانی یونسکو، هر سال صدها هزار بازدیدکننده را جذب میکند، که بیشترشان در سوراها، شهری توریستی، اقامت میکنند؛ جایی که کولهگردان با شلوارهای گشاد در خیابانهای خاکی قدم میزنند و پیتزافروشیها موسیقی پاپ غربی پخش میکنند. اما جنگلهای مدیریتشده توسط جامعه اطراف پارک به همان اندازه غنی از گیاهان و جانوران هستند و تنها کسری از بازدیدکنندگان را میبینند. برای فرار از شلوغی، بعد به روستای بارائولی رفتم، دروازه ورودی به کریدوری از چهار جنگل جامعه: شانتی کونج، نامونا، کریشنا سار و گوندراهی داها.

بارائولی ۱۲ اقامتگاه حول یک میدان کوچک مرکزی دارد، و مهمانان بر اساس چرخشی به خانوادهها اختصاص مییابند تا توزیع عادلانه کسبوکار تضمین شود. من میزبانی جاناکی ماهاتو را داشتم، که با لباس سنتی تارو به استقبالم آمد. «بازدیدکنندگان علاقه زیادی به فرهنگ ما نشون میدن، که باعث شده افتخار تازهای به هویتم پیدا کنم»، گفت و گارلند گل مریم دور گردنم انداخت. «پس، عاشقم وقتی میرسن، نهاگی (ساری سفید) و زیورآلاتم رو بپوشم.»
ماهاتو مرا به اتاق ساده تزئینشدهام برد، مجهز به حمام به سبک غربی و تهویه هوا. وقتی پرسیدم، توضیح داد که مانند همه اعضای شبکه اقامتگاه، ۸۰ درصد هزینه (۵۰ پوند/۶۶ دلار با تمام-board در شب) را دریافت میکند، و بقیه به صندوق جامعه میرود. «در بارائولی، برای پرداخت معلم انگلیسی در مدرسه محلی استفاده شده؛ این به همه بچههامون کمک میکنه زندگی بهتری داشته باشن»، گفت. جامعه به راههای دیگری هم سود میبرد: روستاییان با تأمین مواد غذایی برای وعدههای مهمانان یا ارائه فعالیتهایی مانند کلاسهای هنر حنا و تورهای دوچرخهسواری کوهستانی، درآمد اضافی کسب میکنند.
من یک سافاری نیمروزه با ۴x۴ انتخاب کردم، و صبح روز بعد، پس از صبحانهای از املت تند با فلفل و دیکری (کیکهای بخارپز آرد برنج) در اتاق غذاخوری، با سومیت چودری، کشاورز تبدیلشده به راهنمای طبیعت، راه افتادم.
در حالی که دهها ۴x۴ به طور منظم وارد چیتوان میشوند، سومیت گفت که مال ما یکی از فقط دو تا است که آن روز وارد جنگلهای جامعه میشود. توضیح داد که حیات وحش روزانه از پارک ملی به این جنگلها عبور میکند، علیرغم مانع طبیعی رودخانه نارایانی.

در عرض چند دقیقه، گروههایی از ماکاکها و میمونهای لانگور را دیدیم که از شاخههای درختان پراکنده میشدند. بعد، فریاد هشدار یک آهوی خالدار گلهاش – و ما – را به حضور یکی از جاذبههای ستارهدار منطقه آگاه کرد: یک ببر بنگال. بعداً با گرازهای وحشی، باراسینگاها، مرغهای جنگلی، طاووسها، کبکها و اوریولها روبرو شدیم.
اما نقطه اوج، هفت مشاهده هیجانانگیز از کرگدنهای تکشاخ بود – از جمله یک مادر و بچه که آرام در برکهای پر از نیلوفر آبی میچریدند، و یک نر پنجساله تنومند که آنقدر به خودروی ما نزدیک شد که نفسهای آرامش را میشنیدیم.
وقتی خورشید در حال غروب بود، از میان رشتهای از سکونتگاههای روستایی به بارائولی برگشتیم، جایی که زندگی سنتی تارو به طور کامل به نمایش گذاشته شده بود: محلیها برنج را الک میکردند، گاومیشهای آبی را دوش میزدند، تربچههای سفید را برای بازار میچیدند و بازیهای کاروم – ترکیبی از بیلیارد و شافلبرد – انجام میدادند.

«توریسم جامعه تأثیر مثبتی اینجا داشته»، سومیت گفت، در حالی که با روستاییان دست تکان میدادیم. «یکی از تغییرات عمده، نگرش مردم به حیات وحش است.» توضیح داد که حیوانات زمانی عمدتاً به عنوان مزاحمان نابودکننده محصول دیده میشدند؛ و هرچند هنوز تعارض انسانی-حیات وحش وجود دارد، اما حالا حیوانات به عنوان داراییهای ارزشمندی شناخته میشوند که شایسته حفاظت هستند.
«این مدلی است از اینکه توریسم باید چطور باشد»، اضافه کرد. «با طبیعت مهربان باش و شکوفا میشود. این گردشگران را جذب میکند. اگر به شیوهای محترمانه نسبت به مردم محلی و محیط زیست بازدید کنند، همه سود میبرند.»

