
از اساطیر خلقت تا پیشگوییهای سیاسی، فرهنگهای مختلف تفسیرهای بسیار متفاوتی از این پدیدهی طبیعی دراماتیک داشتهاند.
در روزهای پس از سرکوب قیام جاکوبیتی در انگلستان در سال ۱۷۱۶، نورهای عجیبی در آسمانهای شبانه در حال عبور دیده شد.
این نورها بهطرق مختلف توصیف شدند؛ گویی «آتش خالص»، «چیزی شبیه لولههای ارگ» و «باران خون» به نظر میآمدند. مردم نیز تفسیرهای متفاوتی از آنچه میدیدند داشتند؛ از غولهای با شمشیرهای شعلهور تا ارتشهایی که در آسمان میجنگیدند.
در طول قیام جاکوبیتی، خاندان ساکننشین کاتولیک استوارتها سعی میکردند تاج و تخت انگلیس را از حکومت پروتستان باز پس بگیرند، و تفسیر این رؤیاها بسته به گرایشهای سیاسی و مذهبی هر فرد بود. همانطور که یک کشیش و نویسندهٔ انگلیسی در آن زمان نوشت، برخی «غریبهٔ پیشنگر» را با حیرت مضطرب مینگریستند؛ اما او افزود که برخی دیگر «در چهرهٔ درخشان آن، سرنوشت ملل و سقوط پادشاهیها را میخوانند».
در لاپلند فنلاند، شفق قطبی به تکان دم یک روباه قطبی در میان برفهای انبوه تشبیه میشد، داستانی که هنوز در نام فنلاندی آن، ‘revontulet (روباه آتشین)’ جای دارد.
امروزه میدانیم که نمایشهای بازیگوشانهٔ رنگ و شکل شفق قطبی به دلیل فعالیتهای سطح خورشید است. این نورها زمانی که فعالیت خورشید به اوج میرسد. در روزهای اخیر، طوفان ژئومغناطیسی شدیدی شفق قطبی را در بسیاری از مناطق بریتانیا و ایالات متحده قابل مشاهده کرده است.
اما اسناد مکتوب و سنتهای شفاهی نشان میدهند که مردم به این رنگهای رقصان برای هزاران سال مجذوب شدهاند – و نظریههای جالبی دربارهٔ علل آنها مطرح کردهاند.
برخی از این داستانها بقایای گذشتهاند. برای مثال، در اساطیر نوردی، «بیفروست» – پشتوانهٔ رنگینکمان که زمین مردگان را به قلمرو خدایان وصل میکرد – ممکن است به شفق اشاره داشته باشد.
اما دیگران همچنان بخشی از سنتهای شفاهی داستانسرایی باقی ماندهاند؛ معمولاً به عنوان میراث فرهنگی یا آموزههای اخلاقی به حساب میآیند، نه به عنوان باورهای واقعی.
‘شعله سوزان’
تا چند دهه پیش، قدیمیترین اشاره به شفق به چین در سال ۱۹۳ پیش از میلاد نسبت داده میشد، زمانی که امپراتور سلسله جین غربی نوشت که «آسمان در شمال‑شرق باز شد».
اما پژوهشگران امروزه به ارجاعات ممکن قدیمیتر دست مییابند. متون یونانی باستان، مانند کتاب «متئورولوژی» ارسطو که تقریباً به سال ۳۳۰ پیش از میلاد برمیگردد، ممکن است به شفق اشاره داشته باشد. این کتاب توصیف میکند که رؤیای شبانه گاهی به «ظاهر شعله سوزان» و گاهی به «مشعلهای متحرک و ستارگان» شباهت دارد.

همچنین اشارهای به «رنگینکمان بسیار سرخ که در شرق کشیده شده بود» در دفترهای نجومی بر روی تختههای سفالی بابلی از سال ۵۶۷ پیش از میلاد وجود دارد، همچنین سوابق آشوری که حداقل یک قرن پیش از آن هستند. پژوهشگران آشوری این ارجاعات به «درخشندگی سرخ»، «ابر سرخ» و «آسمان سرخ» را بر روی تختههای خطی باستانی حک کردهاند، بههمراه با تفسیرهایشان که مانند پیشگوییهای تاریخی برای اطلاعرسانی به پادشاهانشان خدمت میکرد.
اما بهنظر میرسد که قدیمیترین ارجاع شناختهشده اکنون متنی است با قدمتی ۳۰۰۰ ساله که حدود ۳۰۰ سال پیشتر بر روی نوارهای بامبو نوشته شده است. در مقالهای در سال ۲۰۲۳، پژوهشگران به اشارهای به شفق در متون «حسابهای بامبو»، یک سرگذشت از چین باستان، پی بردند. این منبع رویداد «پنجرنگی» رخداده در طول شب را توصیف میکند که محققان آن را نشانهٔ «احتمال وقوع یک رویداد شدید آبوهوای فضایی» در اوایل قرن دهم پیش از میلاد میدانند.
پژوهشگران میتوانند با استدلال مستدل، این توصیفات شاعرانه را به شفق نسبت دهند؛ با مقایسهٔ روایتهای تاریخی با دادههای علمی مانند فعالیت خورشیدی گذشته و موقعیت میدان مغناطیسی متحول زمین، و با رد سایر پدیدههای نجومی.
آتش، خون و مرگ
این مثالها شایسته توجهاند زیرا شواهدی از مکانهایی که شفق به ندرت دیده میشود، فراهم میکنند. اما برای افرادی که در عرضجرایهای بالا زندگی میکنند — ایسلند، گرینلند، شمال اسکاندینوی، آلاسکا، کانادا و شمال روسیه — شفق قطبی یک پدیدهٔ منظم است. در اینجا، شفق مدتها جزئی از یک جهانبینی گستردهتر بوده است که مردم را با محیط زیستشان مرتبط میسازد.
سنتها بین جوامع مختلف بهصورت گستردهای متفاوتند؛ از اساطیر خالق تا ناوبری و پیشبینیهای آب و هوا. برای برخی، شفق قطبی نماد نیاکان یا نیروهای شمانی است.
«مردمان بومی سرتاسر منطقهٔ قطبی درک معنوی خود از شفق قطبی را با رابطهٔ فیزیکیشان با آن ترکیب میکنند، اغلب از طریق داستانها»، در مقالهای در سال ۲۰۲۰، مل اولسن و فیث فیلد — که هر دو در احیای سامیهای آمریکای شمالی مشارکت دارند — نوشتند.
مرگ و نبرد مضامین رایج هستند. شفق قطبی قطعاً در برخی جوامع سامی ترس ایجاد کرده است، مینویسند اولسن و فیلد. ظاهر آن منجر به هشدارهای سکوت هنگام تابش شفق میشد — و قطعاً نه به تحریک آن — و به زنان توصیه میکردند موهای خود را بپوشانند تا از درهمتنیدگی با پرتوهای آن جلوگیری کنند.
هشدارهای مشابه همچنان در میان مردم بومی آلاسکا امروز بهاشتراک گذاشته میشود؛ برخی میگویند که در کودکی داستانهای شفق قطبی که با سرهایشان فوتبال میکرد تا آنها را ترسانده و بهوقتمقرر به خانه برگرداند، برایشان روایت شده است.

در عین حال، شکوه کامل روشناییهای جنوبی — شفق جنوبی (aurora australis) — عمدتاً فقط توسط پنگوئنها مشاهده میشود، اما گاهی برای افرادی که بسیار به جنوب زندگی میکنند نیز قابل رؤیت است. تفاسیر شفق در سنتهای قبایل اولین ملتها عمدتاً با خون، آتش و مرگ مرتبط هستند.
«شفق باعث ترس بسیار در مردمی میشود که آن را میبینند و در برخی جوامع تابو محسوب میشود — فقط توسط بزرگان راهنماییشده قابل مشاهده و تفسیر است»، پژوهشگر دوین هماچه، که اکنون استاد نجوم فرهنگی در دانشگاه ملبورن استرالیا میباشد، در سال ۲۰۱۳ نوشت.
رقشندگان درخشنده
با وجود گسترهٔ ارجاعات تاریخی، نام مدرن شفق قطبی تا قرن هفدهم بهکار نرفته بود. اولین ارجاعهای شناختهشدهٔ ثبتشده از ستارهشناس و فیزیکدان ایتالیایی گالیله گالیله در اثر ۱۶۱۹ خود «Discourse on the Comets» میآید، که در آن به «آورورا»، الههٔ سپیدهدم در اساطیر رومی و «بوریس»، خدای طوفانها و باد شمالی در اساطیر یونانی اشاره کرد. معادل جنوبی آن، شفق جنوبی، پس از «آوستر»، خدای باد جنوب رومی نامگذاری شده است.
نامهای دیگر برای این پدیده سرنخهایی دربارهٔ نحوهٔ ادراک آن میدهند. در لاپلند فنلاند، شفق قطبی به تکان دم یک روباه قطبی در میان تودهٔ برفی تعبیر میشد، داستانی که هنوز در نام فنلاندی آن، revontulet («آتشهای روباه») جای دارد. در گویش شتلند، آنها mirrie dancers («mirr» به معنای «درخشش») شادیبخش نامیده میشوند.
در همین حال، واژهٔ سامی guovsahasat به «نورهایی که میتوانید بشنوید» ترجمه میشود، میگوید فیونا آمری، پژوهشدلبستهٔ تاریخ و فلسفه علم در دانشگاه کمبریج، بریتانیا. این به صداهای عجیبی اشاره دارد که مردم گاهی در کنار اثرات بصری شفق گزارش میدهند. «برای [این مردم] صدا و تصویر بهصورت کامل در هم تنیدهاند». (بیشتر بخوانید دربارهٔ افرادی که میگویند میتوانند شفق قطبی را بشنوند.)
در مکانهایی که نورهای عجیبی بهندرت در آسمان ظاهر میشدند، مردم معمولاً واکنشهای متفاوتی نسبت به آن مناطقی که این پدیده بهطور منظم رخ میداد نشان میدادند. گاهی مردم معنای عمیق سیاسی و مذهبی را به ظهور شفق نسبت میدادند.
در طول جنگ استقلال آمریکا در قرن هجدهم، بهعنوان مثال، شاعر ولزی هیو جونس، پدیدارهای شفق را نشانهای میدانست که بریتانیا باید مذهب پروتستان را حفظ کرده و صلحی با آمریکا برقرار کند.

پس از مشاهدات ۱۷۱۶ در طول شورش جاکوبیتی، ستارهشناس ادموند هالی (که نام ستارهپری معروف از او گرفته شد) «ظاهر شگفتانگیز» این نورها را توصیف کرد و سعی کرد منشأ علمی آنها را توضیح دهد. با این حال، زمانی که مشاهدات شفق نیز با ارتقای نهایی در سال ۱۷۴۵ همزمان شد، رؤیای نورهای شمالی دوباره بهعنوان معجزهای تعبیر شد؛ شاعری ولزی دیگر آنها را بهعنوان arwyddion cryfion Crist (نشانههای قوی مسیح) توصیف کرد.
این مثالها نشان میدهند که مردم چگونه بهویژه در دورههای اضطراب یا عدمثبات، معناهای معنوی یا سیاسی را بر یک رویداد طبیعی چون شفق میپراکنند، میگوید کاترین چارنِل-وايت، پژوهشگر مطالعات ولزی و سلتی در دانشگاه آبرئیستویث در ولز.
از قصهها به علم
هرچند برخی از این داستانها برای خوانندهٔ امروزی شگفتانگیز بهنظر میرسند، آنها بینش ما را نسبت به نگرشهای فرهنگی نسبت به پدیدههای طبیعی فراهم میکنند. تاریخهای شفق همچنین فرآیند تدریجیای را که مردم از طریق آن یاد گرفتند چگونه کار میکند، روشن میسازد.
صداهای شفق، بهعنوان مثال، مدتها بهعنوان پدیدهای روانشناختی در نظر گرفته میشدند، میگوید آمری، اما پس از آنکه پژوهشگران شروع به ارج نهادن به تجربهٔ مردم ساکن سرزمینهای شمالی کردند، نظریهٔ این صداها را بهدلیل رهایی بار الکتریکی ساکن بیان کردند.