ویژگی‌های مشترک جوامع سقوط‌کرده تاریخ

یک کتاب تازه ادعا می‌کند که تمدن‌هایی که بر پایهٔ ثروت و قدرت متمرکز ساخته شده‌اند، بذرهای نابودی خود را در دل دارند.

تصویر درختی در حال سوزانیدن که همزمان شکوفه می‌دهد و برگ‌های نو می‌رویند.
تصویر توسط ژنیا اولیینیک

در دورهٔ قرون وسطی، پیشگویی‌های فراوان دربارهٔ فروپاشی جهانی در سراسر اروپا گسترش یافت. شرایط برای پیدایش یک گرایش قوی از آخرالزمان‌گرایی بسیار مساعد شد: رشد جمعیت، گسترش صنعت، افزایش نابرابری، و هجوم بلایای طبیعی و طاعون‌ها، زندگی را پیش از این دشوارتر و ناپایدارتر ساخته بود. طبقات فقیری و سیار بیشترین بار این تحولات را بر دوش می‌کشیدند، در حالی که ثروتمندان از این ضربه‌ها به‌طور نسبی محافظت می‌شدند. خود ادعاهای «منجی‌گر» در شهرها و شهرک‌ها ظاهر شدند و برای ستمدیدگان شفا و رستگاری وعده می‌دادند. همان‌طور که تاریخ‌نگار نورمان کوهن می‌نویسد، بخش‌هایی از اروپای غربی شاهد ظهور آن‌چیزی بودند که او «جنبش‌های مسیحی‌گرایانهٔ فقر» نامید. او استدلال می‌کند که در تقریباً هر مورد، «یک حس جمعی از ناتوانی، اضطراب و حسادت به‌سرعت در یک اشتیاق سرسختانه برای توهین به نافرمانان—به‌دست آوردن ثروت و قدرت و حفظ آن برای «ابدی»—پدیدار می‌شود».

امروزه شرایط برای آخرالزمان‌گرایی — نابرابری گسترده، پاندمی‌ها، پیشرفت سریع فناوری — به‌وضوح حضور دارد. پس شاید تعجبی نداشته باشد که در سال‌های اخیر، تعدادی از پژوهشگران و چهره‌های سیاسی به وقوع یک فروپاشی نزدیک هستند؛ که برای آن‌ها «فروپاشی» به معنای نابودی مؤلفه‌های اساسی جامعه است. فیلسوف تابی ارد ادعا کرده است که احتمال یک‌به‌شش برای نابودی بشریت در این قرن وجود دارد و نویسنده جرد دایموند استدلال می‌کند که احتمال ۴۹ درصدی برای وقوع آخرالزمان تا سال ۲۰۵۰ وجود دارد. مفسران در حوزه‌های مختلف سیاست و فرهنگ، «احساس پایان جهان» قوی‌ای را می‌بینند. تمایل آخرالزمانی برای نابود کردن بوروکراسی فدرال و احیای برتری پدرسالاری‌گرایانه مسیحی، مقصر افزایش جنبش MAGA شناخته می‌شود. پیتر تیل به‌تازگی دربارهٔ ظهور ضد‌مسیح به مخاطبان پولی‌دار در سانفرانسیسکو سخن گفت؛ دونالد ترامپ نیز در میان برخی از حامیان خود به‌عنوان «قهرمان دینی» که نظام سیاسی را نابود خواهد کرد، دیده می‌شود. «آنچه در حال حاضر قابل توجه است این است که اضطراب آخرالزمانی تبدیل به یک ثابت شده است»، نویسندهٔ بریتانیایی دوریان لینسکی می‌گوید: «همه جریان است و هیچ کسری وجود ندارد».

در کتاب تازهٔ خود، ملعون گولیات: تاریخ و آیندهٔ فروپاشی‌های اجتماعی، لوک کمپ، پژوهشگری وابسته به مرکز مطالعات ریسک وجودی دانشگاه کمبریج، این موضوع را نه با رد ایدهٔ وقوع آخرالزمان، بلکه با نشان دادن این‌که چنین پدیده‌ای قبلاً بارها رخ داده است، بررسی می‌کند. با مرور ۵۰۰۰ سال از تاریخ تمدن بشر، کمپ نقاط مشترک میان فروپاشی‌های مکرر اجتماعی را شناسایی می‌کند. او استدلال می‌کند که این حوادث نه تنها تجربه‌های آموزشی بالقوه هستند، بلکه نقطه‌های عطفی در تاریخ بشریت نیز به شمار می‌آیند که بسیاری از آن‌ها به نوعی سازنده بوده‌اند.

ملعون گولیات – تاریخ و آیندهٔ فروپاشی‌های اجتماعی، اثر لوک کمپ

«بحران‌ها می‌توانند برای تو مفید باشند»، کمپ می‌نویسد، زیرا از ویرانی گسترده‌ای که رخ می‌دهد، فرصتی برای بازسازی به‌وجود می‌آید. «تخریب سرمایه—معبدها، کاخ‌ها، عمارت‌ها، بناهای تاریخی، حمام‌ها و املاک ثروتمندان—به‌طور نامساوی به‌ضرر ثروتمندان است». اگرچه بلایا نظیر بیماری و قحطی معمولاً به فقرا آسیب بیشتری می‌رسانند، اما کسانی که موفق به بقا در این رویداد انهدامی می‌شوند، به‌نظر کمپ، «قدرت مذاکره بیشتری با کارفرمایان و صاحب‌خانه‌ها» به‌دست می‌آورند، زیرا تعداد افراد رقیب کمتر است. در دوره برنز ناخرسند، زمانی که ترکیبی از زلزله‌ها، خشکسالی و قطع تجارت موجب سقوط امپراتوری‌های مصر، میسنی و هیتی شد، آنهایی که زنده ماندند، سالم‌تر و قد بالاتری پیدا کردند، طبق گفته کمپ. همچنین افرادی که از طاعون سیاه عبور کردند، دریافتند که «اکنون دو برابر همه چیز—از کشتی‌ها تا زمین و غلات—دارند».

شواهدی که برای این ادعاهای ساده‌لوحانه آورده می‌شود، ترکیبی‌اند. استخوان‌های باقیمانده نشان می‌دهند که پس از سقوط عصر برنز، افراد به‌تدریج بلندتر شدند؛ بخشی از این افزایش به دلیل کاهش کشاورزی بود که انسان‌ها را وادار به مصرف بیشتر گوشت کرد. با این حال، نتایج کمپ دربارهٔ طاعون سیاه قابل بحث است: اگرچه برخی محققان استدلال می‌کنند که این طاعون دستمزدها را افزایش داد، دیگران دریافتند که این امر منجر به تمرکز قدرت در درون شرکت‌های بزرگ‌تر شد. کمپ نمونه‌های بیشتری از تولد دوباره ارائه می‌دهد که برخی از آن‌ها بیش از حد کلی‌گرا هستند. این‌ها به‌طور کلی تصویری شبیه تاریخ امیدبخش فروپاشی ارائه می‌دهند: اگر نتوانیم از دوره‌های ویرانی ساختاری که جوامع را از دوران پیش‌تاریخی به‌پایان رسانده‌اند، جلوگیری کنیم، کمپ پیشنهاد می‌کند که بهتر است به جنبهٔ مثبت این تحولات بنگریم.

اما در کنار این سفر گسترده‌ای که کمپ از تمدن‌های در حال زوال از میان‌دریای بین‌النهرین تا سومالی قرن بیستم انجام می‌دهد، او معتقد نیست که مردم باید صرفاً به فاجعه تسلیم شوند. او خوانندگان را تشویق می‌کند که بقایای امپراتوری‌ها را به‌عنوان «آثار باشکوه» نپذیرند، بلکه به ترکیب مرگبار نابرابری، بیگانگی، رقابت و استخراج که سبب تسریع نابودی آن‌ها می‌شد، پی ببینند. خوانندگان با شهر کاهوکیا آشنا می‌شوند، شهری که هزار سال پیش در ایلی‌نویس امروزی قرار داشت تا زمانی که به‌احتمال سیل و خشکسالی رها شد (اگرچه یافته‌های جدید باستان‌شناسی نشان می‌دهد که به‌زودی بازساکن شد)؛ شهر مِسئوآمریکایی مونته‌آلبان که پس از آنکه ساکنان آن «به پاهای خود رأی دادند» در حدود قرن هفتم میلادی رها شد؛ و مجتمع شهری جِن‌جنو، شهر باستانی در مالی امروز که حدود سال ۱۴۰۰ میلادی پس از یک دوره طولانی از حکمرانی سرپیچی‌گرایانه ناپدید شد. امپراتوری‌های مصر، اینکا، رومی و چین، بر حسب گفته کمپ، به‌دلیل علل مشابهی نابود شدند. اگرچه هیچ دو فروپاشی دقیقاً یکسان نیست، اما تقریباً همه آن‌ها ویژگی‌های واضحی از زوال را به‌اشتراک می‌گذارند: جنگ میان رقبای دودمان، انبار کردن اسلحه، گسترش بیش از حد امپراتوری و کاهش بازده در کشاورزی و صنعت.

این تمدن‌ها هم به‌دست آنچه که کمپ «گولیات» می‌نامد، ساخته و هم نابود شدند؛ او این واژه را به‌عنوان اصطلاح مختصری برای «مجموعه‌ای از سلسله‌مراتب‌ها که در آن برخی افراد بر دیگران تسلط دارند تا انرژی و کار را کنترل کنند» تعریف می‌کند. او شرح می‌دهد که در جِن‌جنو، گولیات زمانی پدید آمد که ساکنان شهر دیوارهایی اطراف مرکز شهری ساخته و آن‌چه درون دیوار بود را از ساکنان محیط کشاورزی جدا کردند. در نهایت یک رهبر بر محوطه محاصره‌شده تسلط یافت و قصر ساخت؛ سپس آن قصر را به شهر نزدیک جِنِه منتقل کرد، درست زمانی که سیل به‌سراغ شهر آمد. برخی خانواده‌ها او را دنبال کردند و به حاکمیت او تسلیم شدند، اما بیشتر جمعیت منطقه را ترک کرد و پس از چندین قرن این شهر خالی شد. کمپ می‌گوید که «گولیات» عملاً تمام جوامعی را که تاکنون وجود داشته‌اند از بین برده و اکنون تهدید می‌کند چارچوب زندگی مدرن در سراسر جهان را نابود کند. «نفرین» عنوانی که او بر این کتاب می‌گذارد، این است که جوامعی که بر پایهٔ تسلط، ثروت و قدرت بنا شده‌اند، «دانه‌های نابودی خود» را در دل دارند.

یکی از استدلال‌های مرکزی کمپ — این که برخی جوامع اولیه نسبتاً دموکراتیک بودند و حکومت سلسله‌مراتبی پیش‌فرض بشریت نیست — به‌طور نزدیک با نظریه‌ای که دیوید گرابر و دیوید ونگرو در کتاب سحر همه چیز: تاریخ نوین بشریت ارائه دادند، هم‌آهنگ است. این کتاب، که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد، مباحث داغی دربارهٔ منشأ نابرابری و صحت سوابق باستان‌شناسی به‌وجود آورد و در نهایت بیشتر به‌دلیل قدرت استدلال آن مورد تحسین قرار گرفت تا به‌دلیل توصیف جزئیات جوامع اولیه.

قابل‌تذکر است که کار کمپ نیز همانند یک مانیفست برای تغییر رادیکال است که به‌طور ظریف در دل تاریخ اجتماعی پوشانده شده. او به‌سرعت از نابودی تمدن‌های مدیترانه‌ای در سال ۱۱۰۰ پیش از میلاد تا بحران مالی ۲۰۰۸ می‌پردازد و استدلال می‌کند که هر دو رویداد، اگرچه ویرانگر بودند، همراه با مزایای سلامتی بودند. (تحقیقات نشان داده‌اند که رکود بزرگ در کاهش مرگ و میر مؤثر بوده، بخشی به‌دلیل کاهش آلودگی هوا و حوادث رانندگی. کمپ به‌صورت گذرا اشاره می‌کند که رکودهای اقتصادی نیز با افزایش خودکشی و بیماری‌های روانی مرتبط‌اند. بیکاری نیز به‌عنوان عاملی که به سلامت آسیب می‌رساند، شناخته می‌شود.) او استدلال می‌کند که اصلاحات اقتصادی و اجتماعی پس از رعب‌های دو جنگ جهانی منجر به «دنیایی شد که بسیاری از قدرتمندترین کشورها، بر پایهٔ استانداردهای تاریخی، شمول‌پذیر و دمکراتیک به‌نظر می‌رسند». در همین حال، او هشدار می‌دهد که تجمیع قدرت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در دست افرادی چون ایلان ماسک و جف بیزوس، محیطی شبیه به افراط‌های دورهٔ طلایی‌دار و دورهٔ بین‌دو جنگ ایجاد می‌کند. «رکورد به سادگی امروز تکرار می‌شود»، او می‌نویسد.

رکورد تاریخی به‌سادگی «تکرار» نمی‌شود، اگرچه عناصر قدرت‌های سیاسی و اقتصادی گذشته ممکن است به‌صورت جدیدی بازظهور شوند. کمپ خوانندگان خود را به‌سختی در برابر کلیشه‌های مرتبط با ماهیت تاریخ و احتمالات وقوع آخرالزمان هشدار می‌دهد. او می‌نویسد: «برآوردهای خطرات فاجعه‌بار جهانی که اعداد «به‌ظاهر گرد و کلیشه‌ای» مانند ۵۰/۵۰، یک‌چهارم یا رولت روسی ارائه می‌دهند، قابل اعتماد نیستند». با این حال، در فصل نهایی خود، او به‌نوعی مشابه در بیان سخن می‌پردازد: «آنچه با خشونت انجام داده‌ایم، جابجا کردن توزیع ریسک به‌گونه‌ای است که بیشتر به سمت بازی رولت روسی متمایل شود». اگرچه فرد متوسط ممکن است زندگی نسبتاً صلح‌آمیزی داشته باشد، او بر این باور است که خطر کلی رخدادهای کم‌احتمال ولی بسیار وخیم — نظیر جنگ هسته‌ای یا طاعونی مهندسی‌شده — به‌طرز خطرناکی بالا است.

با وجود کاستی‌های آن، ملعون گولیات به‌عنوان فراخوانی برای تبدیل اضطراب آخرالزمانی به یک پروژهٔ سیاسی سازنده، برای مبارزه با ستم و نابرابری، بهتر است خوانده شود. گاهی زبان کمپ به‌وضوح یادآور جنبش‌های اجتماعی قرون وسطی است: «ما مسافران سفری هستیم که به‌نظر می‌رسد با زنجیرها یا خودکشی تکاملی به پایان برسد. گولیات جهانی ما به‌صورت انفجاری خواهد مرد مگر اینکه اولین‌بار آن را بکشیم»، می‌نویسد. او استدلال می‌کند که «یک گولیات جدید سیلیکونی در حال ظهور است»، که از فناوری‌های نظارت انبوه، دیتاسنترها، هوش مصنوعی و خود داده‌ها تشکیل شده — «منبع جدیدی اساسی برای استخراج» — و نگران است که اگر شهروندان به‌عنوان سپاهی از داویدها برخاسته نشوند، دمکراسی خواهد مرد، همان‌طور که جهان نیز ممکن است نابود شود.

شادی رضایی

از دوران کودکی عاشق سفر کردن بودم و دوست دارم وقتی درباره مکان‌های دیدنی دنیا محتوایی تولید می‌کنم، عشق حاصل از اون رو به شما هم منتقل کنم. امیدوارم از مطالعه مطالب من لذت ببرید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × 5 =

دکمه بازگشت به بالا