اروپا تمام اعتبار خود در خاورمیانه را از دست داده است. راه بازگرداندن آن در سوریه، عراق و لبنان نهفته است.

رئیس‌جمهور فرانسه امانوئل مکرون و رئیس‌جمهور سوریه احمد الشرا پس از جلسه‌ای در پاریس، ۷ مه ۲۰۲۵
رئیس‌جمهور فرانسه امانوئل مکرون و رئیس‌جمهور سوریه احمد الشرا پس از جلسه‌ای در پاریس، ۷ مه ۲۰۲۵. عکس: لودوویچ مارین/AFP/Getty Images

ناتالی توچی

در حاشیه‌نشینی توسط ترامپ، مشغول اوکراین و تحت تأثیر موضع‌گیری نامهربانانه‌اش نسبت به غزه، اروپا همچنان می‌تواند به تثبیت همسایگان خود در شرق مدیترانه یاری رساند.

یک سال پس از سقوط دیکتاتور سوریه، بشار الاسد، مبارز پیشین جهادی که به رئیس‌جمهور سوریه تبدیل شد، احمد الشرا، در اوایل این ماه در فوروم دوحه سخنرانی کرد؛ او با مهارت به پرسش‌های مربوط به گذشته‌اش که بحث‌برانگیز بود، پاسخ داد و مسیر پیچیدهٔ کشورش را به سوی نظام مشارکتی و مبتنی بر قانون ترسیم کرد. در حینی که به سخن‌گوشی او می‌پرداختم، این نکته برایم واضح شد که اگرچه نقش اروپا در خاورمیانه به‌دلیل موضع‌گیری نامهربانانه‌اش نسبت به جنگ غزه و حذف خودسرانهٔ خود از دیپلماسی هسته‌ای ایران به‌طور شدید آسیب دیده است، اما اروپایی‌ها هنوز می‌توانند در رابطه با همسایگان خاورمیانه، به‌ویژه در شرق مدیترانه، نقش‌آفرینی کنند.

جهان اروپا توسط هم‌راستایی واشنگتن با مسکو در جنگ اوکراین و شکاف اقیانوس‑آتلانتیک، به‌ویژه به‌دلیل رفتار دولت ترامپ که اروپا را به‌عنوان رقیب می‌داند، کاملاً وارونه شد. یک بعد دیگر از این ناآرامی، بی‌اهمیتی رو به رشد اروپا در خاورمیانه است. تنها در صورتی که اروپایی‌ها بپذیرند گذشته پشت سرشان است، می‌توانند امید به بازگرداندن نقش سازنده و مستقل خود در این منطقه داشته باشند.

پس از بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ که پایان تسلط استعماری اروپا در خاورمیانه را نشان می‌داد، اروپایی‌ها خود را به نقش دوم پس از ایالات متحده محدود کردند. با این حال، واشنگتن فرماندهی را در دست داشت و دولت‌ها و افکار عمومی اروپایی همیشه با آن هم‌نظر نبودند؛ به‌ویژه در طول جنگ عراق ۲۰۰۳. همچنان، ایالات متحده معمولاً اروپا را به حمایت از ابتکارات خود دعوت می‌کرد و نهایتاً اروپا نیز این درخواست‌ها را می‌پذیرفت.

قرارداد اجتماعی که رابطهٔ اقیانوس‑آتلانتیک را پایه‌گذاری می‌کرد، با اروپا که زیر سایهٔ امنیتی ایالات متحده پناه می‌یابید، این تبادل را ارزشمند می‌ساخت. این به این معنا نبود که دولت‌های اروپایی فاقد توانایی عمل در خاورمیانه بودند. آن‌ها در فرآیند صلح اسلو نقش‌های حیاتی ایفا کردند و سازمان آزادی‌بخش فلسطین را به‌عنوان بذر یک دولت در حال شکل‌گیری حمایت کردند. به‌طور چشمگیرتر، دیپلماسی اروپا به‌صبر و حوصلهٔ خود، تلاش‌های چندجانبه را پیش برد که در نهایت به توافق هسته‌ای ایران منجر شد. با این حال، در هر موقعیتی نقش اروپا — حتی زمانی که با واشنگتن تعارض داشت — به‌سوی حمایت از رهبری ایالات متحده در منطقه و در عین‌حال تعدیل تجاوزهای هژمونیک آن هدف‌گذاری می‌شد. گاهی اروپا موفق شد؛ اغلب شکست خورد. اما چارچوب سیاسی ثابت باقی ماند.

این چارچوب دیگر وجود ندارد. اروپا از خاورمیانه عقب‌نشینی کرده و خود را درگیر جنگی در قارهٔ خود کرده است. درگیری اوکراین نه تنها بیش‌ترین توان سیاست خارجی اروپا را جذب کرده، بلکه چشم‌انداز سیاسی‌اش نسبت به خاورمیانه را نیز تحریف کرده است. به‌دست آوردن حمایت ایالات متحده در مورد اوکراین، به‌ویژه تحت رهبری دونالد ترامپ، نیازمند پذیرش بی‌نقدی سیاست‌های منطقه‌ای واشنگتن بود، از جمله بمباران غیرقانونی ایران. ایران که سال‌ها به‌دلیل نقض حقوق بشر، نیروهای نیابتی و برنامهٔ هسته‌ای‌اش مورد مشکل شناخته می‌شد، ناگهان در چشم اروپاییان به‌عنوان دشمن ظاهر شد، چون استراتژیکاً با روسیه همسو بود.

از جانب دیگر، ایالات متحده دیگر اروپا را به‌عنوان شریک اصلی خود در خاورمیانه نمی‌بیند. با ظهور بازیگران منطقه‌ای—به‌ویژه کشورهای خلیج و ترکیه—واشنگتن اکنون مستقیم با ریاض، دوحه، ابوظبی یا آنکارا تعامل می‌کند. حاشیه‌نشینی اروپا پیش از دورهٔ جو بایدن نیز مشهود بود که عمدتاً به‌دلیل بی‌اهمیتی خودساختهٔ آن بود. تحت ترامپ، این جداسازی به‌صورت بازتابی تبدیل شده است، چرا که دولت او سعی دارد اروپا را به‌سوی حاشیه‌ها بیشتر رانده کند.

بازیگران منطقه‌ای در پی بازگشت اروپا نیستند. مهم‌ترین آن، رفض سرسخت و نامهربانانهٔ اروپا برای به‌کارگیری نفوذ خود به‌منظور پایان دادن به جنگ ویرانگر اسرائیل در غزه، اعتبار اندکی که هنوز باقی مانده بود، از بین برد. وقتی صدر اعظم آلمان، فریدریش مِرز، صریحانه گفت که اسرائیل در حمله به ایران «کار کثیف» اروپا را انجام می‌دهد، این تظاهر به‌سرگشتگی افتاد. دیگر اروپایی‌ها تحت اتهام دوگانگی قرار نگرفتند؛ به‌جز چند استثناء نظیر اسپانیا، نروژ، ایرلند و گاه فرانسه، به‌نظر می‌رسید که استانداردی ندارند. نه نفوذی بود و نه اصل‌گرایی؛ اروپا به‌سادگی از نقشه حذف شد.

امروز، هر امیدی به یک آتش‌بس پایدار در غزه یا حتی پیشرفت به سمت دولت فلسطینی، از تلاش‌های اروپایی ناشی نمی‌شود. رهبران اروپایی همچنان پشت‌پردهٔ برنامهٔ صلح ترامپ پنهان می‌شوند و از به‌کارگیری هرگونه نفوذی که ممکن بود بر اسرائیل داشته باشند، اجتناب می‌کنند.

امید محدود موجود، از میانجیگری قطر می‌آید که ترکیه، عربستان سعودی و مصر نقش‌های کلیدی در آن ایفا می‌کنند. به‌طور مشابه، اگر دیپلماسی ایالات متحده‑ایران در آینده از سر بگیرد، دولت‌های اروپا رهبری این فرایند را بر عهده نخواهند گرفت. گروه E3 — فرانسه، آلمان و بریتانیا — با ایجاد «بازگشت» تحریم‌های سازمان ملل بر علیه ایران، موقعیت خود را تضعیف کردند؛ در واقع این اقدام منجر به پایان برنامهٔ جامع اقدام مشترک (JCPOA) شد که آن‌ها در برپایی آن نقش داشتند.

هر پیشرفتی در حال حاضر به همگرایی بین کشورهای خلیج و ایران بستگی دارد، به‌ویژه نقش احتمالی عربستان سعودی در تسهیل گفت‌وگوهای واشنگتن و تهران. به‌طور خلاصه، در مهم‌ترین مسایل خاورمیانه — مناظرهٔ اسرائیل‑فلسطین و ایران — دولت‌های اروپا می‌توانند، در بهترین حالت، از تلاش‌های خلیج در تأثیرگذاری بر ترامپ حمایت کنند. این حمایت مهم است، به‌ویژه در غزه که آتش‌بس نازکی ممکن است در صورت ایست‌گیری برنامهٔ ترامپ فرو بریزد. اما نقش اروپا در این منطقه به‌موقعیت سطح سوم کاهش یافته است.

اما خاورمیانه همچنان همسایهٔ اروپاست و ساده‌لوحی است که فرض کنیم اروپایی‌ها می‌توانند به‌صورت نامحدود درگیر نباشند. با محدود شدن فضای اقدام، اروپا باید بر منطقهٔ وسیع‌تری از شام — به‌ویژه لبنان، عراق و سوریه — تمرکز کند. این سه کشور به‌طرز فوق‌العاده‌ای آسیب‌پذیرند. لبنان در حال عبور از یک فرآیند اصلاح پیچیده است و تهدید مداوم جنگ بر سر راه آن سایه می‌افکند، در حالی که اسرائیل همچنان پنج پایگاه در این کشور اشغال کرده است. عراق توانسته است از آشوب‌های اخیر منطقه دور بماند و در پی ایجاد تعادلی دقیق است؛ در حالی که برای کسب خودمختاری بیشتر بدون خشم‌آوردن به تهران تلاش می‌کند. سوریه نیز همچنان در وضعیت ناپایداری است؛ سعی دارد عدالت و همبستگی اجتماعی را ترکیب کند، در حالی که با اسرائیل گسترش‌طلب و تهاجمی مواجه است.

به‌جز سوریه، که ترامپ به آن علاقهٔ کمی نشان داده — که به‌سخنهٔ سفر الشرا به واشنگتن منجر شد — ایالات متحده به‌طور خاص در لبنان یا عراق درگیر نیست. در حالی که بازیگران منطقه‌ای ضروری‌اند، چه برای نفوذ امنیتی (مانند نقش ترکیه در سوریه) و چه برای حمایت اقتصادی (مانند خلیج‌ها)، خلائی وجود دارد که اروپا می‌تواند پر کند. با به‌هم‌ریختگی نظام بین‌المللی آزاد، حمایت حکمرانی شاید دیگر در رواج نباشد، اما در شام تقاضا دارد. این همان جایی است که اروپا می‌تواند همچنان مشارکت سازنده‌ای داشته باشد.

شادی رضایی

از دوران کودکی عاشق سفر کردن بودم و دوست دارم وقتی درباره مکان‌های دیدنی دنیا محتوایی تولید می‌کنم، عشق حاصل از اون رو به شما هم منتقل کنم. امیدوارم از مطالعه مطالب من لذت ببرید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نه + 1 =

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا