اگر آمریکا مرا مجبور به انتخاب بین دو ملیت‌ام کند، من فرانسه – و اروپا را انتخاب می‌کنم

پیشنهادهای تغییر قوانین تابعیت آمریکا دو تابعیت‌دارانی مانند من را در میان آتش قرار می‌دهد. اگر اوضاع جدی شود، می‌دانم وفاداری‌ام به کجا تعلق دارد

هفته گذشته، یک سناتور جمهوری‌خواه از ایالت مادری‌ام اوهایو، برنی مرنو، قانون تابعیت انحصاری را معرفی کرد. این لایحه پیشنهادی تابعیت آمریکایی من را می‌گیرد، چون من نیز تابعیت فرانسه را انتخاب کرده‌ام. همان‌طور که مرنو سعی دارد من را به انتخاب یک تابعیت زور بزند، آمریکا نیز در حال زورگویی به اروپا است و سعی می‌کند آن را مجبور به انتخاب بین تسلیم کامل به شریک پیشین یا قطع رابطه با او کند.

اکنون به‌طور رسمی، آمریکا معتقد است که اروپا با «حذف تمدنی» مواجه است و آمریکا به‌طور فعال از احزاب راست‑افراطی، ملی‌گرای قومی و نئوفاشیست که دشمن اتحادیه اروپا هستند، حمایت می‌کند. ایستادن بر ائتلاف‌های تاریخی دیگر مطلوب نیست، حمایت از ایلون ماسک و همکاران تکنونیهیلیست او در دستور کار است – همان‌طور که تحسین‌های کرملین برای این کار دریافت می‌شود.

آنچه که از نوامبر ۲۰۲۴ باید واضح می‌شد، اکنون به‌وضوح بیش از پیش آشکار است. این نسخهٔ آمریکا بدتر از مجرد «دوست نبودن» است: یک بازیگر فعالاً خصمانه که سعی دارد جامعهٔ اروپایی را همان‌طور که روسیه سعی کرد جامعهٔ بریتانیا را با ترویج برگزیت و جامعهٔ آمریکا را با افیتمان اطلاعات نادرست، مگا و ترامپ، تکه‌تکه کند. با این حال، اروپا (شامل بریتانیا) در سال گذشته به‌دنبال نرم‌کردن، عقب‌نشینی، خوش‌پوشی و تسلیم است. این کشور توهین پس توهین از کاخ سفید و اقدام تنبیهی پس اقدام تنبیهی را نادیده گرفته است.

آیا هنوز از این تحقیر خسته نشده‌ایم؟

دو دهه پیش، فیلسوفان ژاک دریدا و یورگن هابرماس اروپا را به بهره‌گیری از موج مخالفت عمومی با جنگ عراق ترغیب کردند تا حوزهٔ عمومی نوین اروپایی با حس مشترک سرنوشت سیاسی و آیندهٔ مشترک شکل گیرد. تنها این نوع اروپا، به گفتهٔ آنها، می‌تواند در برابر چالش دفاع از جهان‌شمولی و حاکمیت قانون ایستادگی کند. اتحادیه اروپا هنوز کامل نیست و با چالش‌های داخلی ناشی از راست‑افراطی‌گری مواجه است. اما این امر امروز حتی از سال ۲۰۰۳ واضح‌تر است: اتحادیه اروپا تنها بازیگر جهانی با پتانسیل ابرقدرت است که به حاکمیت قانون و سیاست‌های فراگیر و پیشرو متعهد می‌ماند.

به‌عنوان یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی، دریدا و هابرماس را خواندم و احساس گزند شدگی کردم. آمریکا هنوز تحت دولت اوباما بود و حداقل به‌صورت اسمی به نوعی نظام بین‌المللی متعهد بود. با نگاه به‌پشت، دریدا و هابرماس پیشگوهای زمان حاضر بودند. اختلاف حول عراق که بسیاری آن را موقت می‌دانستند، به‌صورت تقسیم ساختاری بازگشت که احتمالاً غیرقابل تعمیر است.

برخی کارشناسان ایدهٔ واکنش اروپایی تهاجمی‌تر به مداخله و فشارهای آمریکا را تحقیر می‌کنند. «فون در لاین چه باید بکند؟»، می‌پرسند: «به‌عنوان یک شخصیت سدرن‌پارک تبدیل شود و توهیناتی به ترامپ بفرستد؟» به این می‌توانم پاسخ دهم: «پس اگر او این کار را بکند، چه مهمی دارد؟ واقعاً چه چیزی برای از دست دادن وجود دارد؟»

تغییر واقعیت مادی اروپا مستلزم تغییر روایت است. رهبران اروپایی در طول سال گذشته به‌صورت مخفیانه در مسیرهای پشتی مذاکراتی انجام داده‌اند، به این امید که ترکیبی از دیپلماسی متعادل و صبر استراتژیک، روابط اقیانوس‌آتلانتیک را حفظ کند. اما، و واضح است که این نکته باید تکرار شود، این آمریکا سیاست رسمی خود را تعیین کرده است تا با حمایت علنی از احزاب راست‑افراطی که متعهد به تخریب آن هستند، اتحادیه اروپا را همان‌گونه که می‌شناسیم، به پایان برساند.

طبق استراتژی جدید امنیت ملی، آمریکا «مقاومت» را در برابر اتحادیه اروپا از طرف احزاب ضد‑اتحادی در کشورهای عضو تقویت خواهد کرد. آمریکا همچنین با اعمال تحریم‌های تجاری به‌صورت عملی، اتحادیه اروپا را مجبور می‌کند تا حق خود برای مدیریت بازار دیجیتال را رها کند و مقررات اروپایی در مورد X را به‌نزدیکی یک عمل جنگی می‌داند.

من نیز این پایه توهین را که زیرساخت سیاست خشم است، احساس می‌کنم. این حس را به‌اندازهٔ هر اروپایی دیگری عمیقاً تجربه می‌کنم، به‌علاوه این نکته که افرادی که آن چیز عمیقاً ناقص و آرمان‌گرایانه که باید «آمریکا» می‌بود را می‌دزدند، همچنین سعی می‌کنند آن را از من – به‌عنوان فردی و همچنان شهروند آمریکا – نیز به‌دست آورند. چگونه می‌توانیم این را پشت سر بگذاریم تا سیاست کینه‌توزی را به سیاست تعلق‌پذیری تبدیل کنیم؟ نه با خجالتی شدن یا خودکج‌نمائی، و نه با این امید که انتخابات میانی جادویی آمریکا ما را نجات دهد.

اولین گام به سوی خودمختاری، رفتار خودمختارانه است. این به این معنا نیست که باید سبک ارتباطی بی‌سازمان و پرخاشگرانهٔ ترامپ را تقلید کنیم؛ بلکه به این معناست که با رفتار علنی و بلاغی، خصومت آمریکا را مواجه کنیم و نشان دهیم که رهبران اروپایی در مسیر تسلیم‌پذیری نیستند. آنها صریحاً اعلام خواهند کرد که راست‌افراطی آمریکا دشمنی است که باید مقابله شود.

این انفصال به همان اندازه واقعی است که دریدا و هابرماس پیش‌بینی کردند، و تلاش‌های آمریکا برای زورگویی به اروپا جهت تسلیم‌گری نیز درِی را که نیمه باز است، نمایان می‌کند: فرصتی برای ساختن روایت خودباورانه‌ای که اروپا برای مواجهه با این دوره به آن نیاز دارد.پیشنهادهایی نظیر تأمین مالی هماهنگ رسانه‌های عمومی سراسر اروپا یا گسترش طرح‌های تحول‌آفرین مانند برنامهٔ تبادل دانشجویان آراسموس، ممکن است ساده‌انگارانه به نظر برسند. در واقع، این‌ها برای تقویت آیندهٔ مشترک و حس تعلق سیاسی میان شهروندان اروپایی حیاتی‌اند.

زمانی که ملیت فرانسوی را انتخاب کردم، تابعیت اروپایی را نیز به‌دست آوردم. این صرفاً یک حوزهٔ اداری که توسط تکنوکرات‌ها اشغال شده نیست، بلکه یک فضای ذهنی است. فضای عمیقی که تاریخ‌ها در آن به هم می‌پیچند و جایی است که داشتن همزمان چند هویت مجاز است. این، پیش از این ایده‌آلی بود که آمریکا درک می‌کرد و ستایش می‌نمود. سلب فعالانهٔ تابعیتی که به‌دلیل شرایط تولدم به‌دست آورده‌ام، به معنای رها کردن مردمانی، مکانی و داستان‌هایی است که برایم مهم‌اند. این کاری نیست که من انجام دهم. سلب تابعیتی که انتخاب کرده‌ام – و مردم، مکان و داستان‌هایی که همراه آن برگزیده‌ام – نیز کاری است که من به‌طور قطعی انجام نمی‌دهم، و این با اطمینان بیشتری است. اگر روزی آمریکا به‌دلیل موارد دوم، من را از اولی (تابعیت) محروم کند، بگذار همین‌گونه باشد.

شادی رضایی

از دوران کودکی عاشق سفر کردن بودم و دوست دارم وقتی درباره مکان‌های دیدنی دنیا محتوایی تولید می‌کنم، عشق حاصل از اون رو به شما هم منتقل کنم. امیدوارم از مطالعه مطالب من لذت ببرید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × چهار =

دکمه بازگشت به بالا