بازاری که در قلب فرهنگ و آشپزی یک شهر بندری برزیلی قرار دارد، برای کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل بازسازی شد. نتایج این بازسازی برای برخی مایه خوشحالی شد، در حالی که برای برخی دیگر خشمانگیز بود.

در بازاری آمازونی کنار رودخانه، موشها تقریباً از بین رفتهاند و گردشگران فراواناند. اما هنوز هیچکس نمیتواند به توافق برسد که آیا این وضعیت خوب است یا نه.
بازار وِر‑او‑پِسَو، یکی از کهنترین بازارهای بِلِم، شهری برزیلی در حاشیهٔ جنگل بارانی آمازون، وضعیت نامساعدی داشت. برای آمادهسازی برای حضور دهها هزار بازدیدکننده در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل، این بازار بازسازی شد.
پایههای چوبی کهنه و پوسیده از رطوبت، تا چند ماه پیش، با سازههای سنگی با پوشش چوب مصنوعی جایگزین شد. چادرهای پارچهای کهنهای که بازار را از آفتاب سوزان آمازون محافظت میکردند، با نسخههای جدید و سفید روشن تعویض شدند. بازار آسفالته شد، سیمکشی دوباره انجام شد و بازسازی شد تا از سیل، آفات و مشکلات الکتریکی جلوگیری شود.
بازار جدید و براق، مورد پسند بسیاری از فروشندگان قرار گرفته؛ آنها از محیط کاری تمیزتر و جمعیت بیشتری از بازدیدکنندگان قدردانی میکنند.
«بهنظر شگفتانگیز میآید، نه؟» گفت روبرتو پونتس، ۵۳ ساله، که از یکی از غرفههای جدید تختههای بزرگ ماهی پیراراکو، یک ماهی غولپیکر پیشاتاریخدار آمازون با بوی خاص، میفروشد. «خبر میرسد که وِر‑او‑پِسَو در حال تغییر است.»
اما برای دیگران، این تحول، اصالت و شخصیت بازار را از بین برده و آن را به یک جاذبهٔ توریستی ساختگی تبدیل کرده است، نه به یک گنج بومی واقعی.
«آنها همه چیز را تمیز کردند و این باعث شد مشتریان ثابت فرار کنند»، گفت ریکاردو رودریگز دو سوزا، ۵۹ ساله، فروشندهٔ آجیل برزیلی. «و گردشگران؟ چیزی نمیخرند؛ میآیند، نگاه میکنند، عکاسی میکنند و سپس میروند.»
دستآوردهای غنی جنگل بارانی که توسط قایقهای رودخانهای حمل میشود، بیش از یک قرن در بازار وِر‑او‑پِسَو به فروش میرسیده است. یکی از بزرگترین بازارهای فضای باز در آمریکای لاتین، این بازار مرکز فرهنگ و آشپزی بِلِم است؛ مکانی که در آن عطر و طعم، رنگها و بویهای آمازون به وضوح نمایان میشوند.
قبل از برگزاری مهمترین کنفرانس اقلیمی جهان در این شهر، بازار وِر‑او‑پِسَو (که به معنای «وزن را بررسی کنید» در پرتغالی است و به سامانه گمرکی دوران استعماری اشاره دارد) برای دههها با ریتمی قابل پیشبینی تقریباً تماموقت فعالیت میکرد.

فقط پس از نیمه شب، ماهیگیران شروع به فروش تازهترین صیدهای خود از قایقهای رودخانهای میکنند. با آغاز سحر، فروشندگان ماهی با تبر در دست، شروع به تمیز کردن موجودات عظیم آبهای آمازون میکردند و آنها را روی تختهای یخ میچیدند. حدود ۲۴۰۰ فروشنده که میوههای عجیب، خشکبار و گیاهان دارویی میفروشند، در همان سر وقت میآیند و برای روز خود غرفهای در سرتاسر بازار برپا میکردند.
در صبح شنبه این ماه، همانطور که مذاکرات اقلیمی آغاز شد، بازار بهگونهای شلوغ شد که هم آشنا بود و هم کاملاً جدید.
بوی میگو خشک و میوههای شیرین همچنان در هوا پخش میشد. همانطور که معمولاً بود، فروشندگان قیمتهای خود را بر روی کیسههای آرد کسسا و آجیل برزیلی فریاد میزدند؛ هرچند اکنون در تبلیغات خود کمی انگلیسی نیز میگنجانند.
اما اکنون موشها و سوسکهایی که در اطراف سوق میزدند تقریباً ناپدید شدهاند؛ در عوض، راهنماها بخش مهمی از صحنهٔ بازار را تشکیل میدهند. برخی گروههای گردشگر با کلاههای آفتابی و دوربینهای در دست، از میان ردیفهای غرفههای بازار راهنمایی میکردند. فروشندگان با لبخند سرپوشهای پر را به بازدیدکنندگان میفروختند، در حالی که یک گروه موسیقی بومی ریتم فولکلوریک اجرا میکرد.
در ناحیهای که آسائی، توت بومی آمازون، محصول برجسته بود، شلوغی ناهار نسبت به مشتریان ثابت کم بود. اما الکس آلویس دِ اولیورا، که غرفهٔ غذایی خانوادهاش را اداره میکرد، برای جذب نوع جدیدی از مشتریان تلاش میکرد: کسانی که با طعمهای جسورانهٔ آمازون آشنا نیستند.
«ماهی! ماهی! ما ماهی داریم!» آقای اولیورا، ۴۵ ساله، با ترکیبی از انگلیسی و پرتغالی بر سر جمعیت عبوری فریاد زد. «اینجوری میگویند «ماهی»، درست است؟»
پیشنهادهای دوزبانهٔ او بهنظر میرسید مؤثر باشد. ناتانیل والترز، فیلمساز که با همکاران برای مذاکرات اقلیمی به برزیل آمده بود، بر روی صندلیهای چوبی دور غرفهٔ اولیورا نشست. بهزودی زنی یک پرس از مشهورترین غذای بِلِم یعنی ماهی پیراراکو سرخ‑شده بههمراه پورهٔ نرم و تازهٔ آسائی، روی پیشخوان گرانیتی جدید به او تحویل داد.
«وای، این چیزی نبود که انتظار داشتم»، گفت آقای والترز، ۵۳ ساله، دندانهایش بهرنگ بنفش عمیق در آمده بود به دلیل توت آمازون که در فرم شیرینتری تبدیل به یک پدیدهٔ سلامت از نیویورک تا لندن و توکیو شده بود. «خوب است. طعم خاکی دارد. مطمئن نیستم که دوباره سفارش دهم.»

در اعماق بازار، گروهی از بازدیدکنندگانی که برای همایش اقلیم نیز شرکت کرده بودند، در کنار ایستگاه پیراراکو توقف کردند و انبارهای ماهی نمکی را با تلفنهای همزمانشان فیلمبرداری کردند. سپس بینیهایشان را چروک کرد و به سرعت به بخش صنایعدستی بازار رفتند.
در غرفههای فروش صنایعدستی، کالاها بهنظر میرسید که جذابیت بیشتری نسبت به پیراراکو داشتهاند. بازدیدکنندگان بینالمللی با دقت به سمت مغناطیسهای رنگارنگ یخچالی، گوشوارههای پرپوش و دستبندهای بومی ساخته شده از دانههای کوچک رنگآمیز نگاه میکردند.
«من میخواهم خریدهای کریسمسام را اینجا انجام دهم»، گفت ویکتوریا ایمانوئل، ۲۹ ساله، عضو هیئتی جوان از کبک. «چمدانهای ما کوچک هستند»، گفت جنیفر پاکِت، ۲۳ ساله، همراه او. «احتمالاً یک سوغاتی کوچک میخرم.»
اکثر فروشندگان در بازار وِر‑او‑پِسَو موافقند که این بازار به بازسازی نیاز داشت. اما همه از ظاهر جدید و براق آن خوشنود نیستند.
برخی شکایت میکنند که چادرهای جدید اجازه گردش هوا را نمیدهند. دیگران میگویند غرفههای جدید و براق فضای ذخیره کافی ندارند.
میراچی الکساندر، ۶۰ ساله، روی یک صندلی بلند در یک ایستگاه پر از سبزیجات تازه و داروهای خانگی نشسته بود. او گفت با ارتفاع نیمفوتی بیشتر غرفهٔ جدید نسبت به قبلی، این تنها راهی بود که میتوانست به کالاهایش دسترسی پیدا کند.
«به ما اجازهٔ اظهار نظر ندادند»، گفت خانم الکساندر که پنج دهه در این بازار فعالیت دارد. «آنها آن را بهطرزی ساختند که فکر میکردند بهترین باشد». او افزود: «حالا ظاهرش بهتر است، اما برای ما که در اینجا کار میکنیم عملی نیست.»
بازار وِر‑او‑پِسَو توسط شهر اداره میشود، که به درخواست جهت اظهارنظر پاسخی نداد.
برخی مشتریان که ظاهر جدید را مشاهده کردند، گفتند که از این تغییر خوشحال هستند.
آنا مارینا بنتس با دوستانی از خارج شهر در میان غرفهها قدم زد و مواد غذایی برای نهار خانگی از ماهی و آرد کسری جمعآوری کرد. بنتس، اهل بِلِم، ۵۰ ساله، تحول بازار را صرفاً بهعنوان تلاش شهر برای نشان دادن بهترین وجه خود در لحظهای که در مرکز توجه جهانی قرار دارد، میدید.

«ما بسیار خوشحالیم»، گفت. «امیدواریم جهان بتواند ببیند که این مکان شگفتانگیز است.»