پس از اتمام بازرسی و تأیید اینکه همه چیز مرتب است، خاخام شیمون فروندلیخ قصد داشت آنجا را ترک کند که نماینده کارخانه با هیجانی آشکار به او نزدیک شد. او را به سمت کمد کوچکی پشت میزش راهنمایی کرد، با احتیاط در آن را گشود و دو کتاب به زبان چینی بیرون آورد.

به قلم خاخام شیمون فروندلیخ
بهعنوان بخشی از مسئولیتم بهعنوان یک نماینده مذهبی (شالیخ) در چین، مرتباً از کارخانههایی که غذای کاشر برای صادرات تولید میکنند، بازدید میکنم. یهودیان در سراسر جهان به محصولات کاشر اتکا میکنند و از آنجا که بسیاری از مواد اولیه در چین تولید میشود، ما کمک میکنیم تا اطمینان حاصل شود آنچه به دست مصرفکنندگان میرسد، واقعاً با استانداردهای هلاخا (شریعت یهود) مطابقت دارد. این بازدیدها بخشی از تلاش مستمر من برای نمایندگی چندین آژانس صدور گواهی کاشر و حمایت از کارخانهها در حفظ انطباق کامل با این قوانین است.
امروز از چهار کارخانه بازدید کردم. هر کدام ریتم، بو و داستان خاص خود را داشتند. طبق معمول، در هر کارخانه فرآیندها را برای اطمینان از رعایت قوانین کاشر بهدقت بررسی کردم: در خطوط تولید قدم زدم، مواد اولیه را کنترل کردم، تجهیزات را بازرسی نمودم و سوابق را مرور کردم. اما در کارخانه چهارم، اتفاقی خارقالعاده رخ داد.
خودِ کارخانه چیز غیرعادی نداشت. تمیز، منظم و کارآمد بود؛ شبیه دیگر تأسیسات خوشساختی که در مناطق صنعتی چین پراکندهاند. شگفتی این بازدید نه از ماشینآلات یا فرآیندها، بلکه از یک شخص نشأت گرفت. نماینده کارخانه که مسئول صدور گواهی کاشر بود و من هرگز پیش از این او را ندیده بودم، تأثیر عمیقی بر من گذاشت.
از همان لحظه ورود، حس متفاوتی در او دیدم. کارکنان کارخانه معمولاً مؤدب و محترم هستند، اما این مرد احترامی دوچندان از خود نشان میداد؛ این رفتار تنها حرفهای نبود، بلکه به نوعی با هیبتی آرام همراه بود. بعدها فهمیدم که او بهتازگی به این بخش منتقل شده و به همین دلیل تا امروز مسیرمان به هم نخورده بود.
پس از اتمام بازرسی و تأیید اینکه همه چیز مرتب است، یادداشتهایم را جمع کردم و آماده رفتن شدم. اما پیش از آنکه قدمی بردارم، او با هیجانی آشکار به من نزدیک شد و پرسید آیا میتواند چیزی به من نشان دهد. کنجکاو شدم و پذیرفتم. او مرا به سمت کمد کوچکی پشت میزش راهنمایی کرد، با احتیاط در آن را گشود و دو کتاب به زبان چینی بیرون آورد.
در کمال شگفتی، دیدم که هر دو کتاب درباره تلمود بودند.
او کتابها را طوری در دست گرفته بود که گویی گنجینههایی مقدس هستند. با لبخندی حاکی از غرور توضیح داد که این کتابها منبع دائمی خرد او هستند و برای الهام گرفتن، مرتباً آنها را مطالعه میکند. عنوان کتابها «تلمود بابلی» و «کتاب خرد» بود که توسط یک محقق چینی به نام «چیوچوان» گردآوری شده و توسط انتشارات فدراسیون حلقههای ادبی و هنری چین به چاپ رسیده بود.
وقتی کتابها را باز کردم، متوجه شدم که به منابع اصلی بخشهای نقلشده اشارهای نکردهاند، اما محتوایشان با این وجود بسیار جذاب بود. هر صفحه بازتابی از تحسین عمیق برای دانش یهود، استدلالهای اخلاقی و درسهای زندگی برگرفته از متون کهن ما بود.
از او خواستم یکی از داستانهایی را که بهطور ویژه دوست دارد، برایم تعریف کند. او با اشتیاق صفحهای را باز کرد و شروع به بازگویی داستانی کرد که جالب اینجا بود که نه از خود تلمود، بلکه از میدراش (یکی از متون تفسیری یهود) آمده بود. داستان درباره یکی از حکیمان تلمودی بود که نامش بارها در ادبیات ما ذکر شده است: خاخام شیمون بن گاملیئل.
این داستانی بود که او برایم تعریف کرد:
روزی، خاخام شیمون بن گاملیئل خدمتکار خود، تاوی، را فراخواند و گفت:
«لطفاً به بازار برو و بهترین غذایی را که پیدا میکنی برایم بیاور.»
تاوی رفت و اندکی بعد با زبان گاو بازگشت.
خاخام شیمون از او تشکر کرد و سپس از او خواست دوباره به بازار برود، اما این بار چیزی بد بیاورد.
کمی بعد، تاوی بازگشت و دوباره در دستش زبان بود.
خاخام شیمون گفت: «نمیفهمم. وقتی بهترین غذا را خواستم، زبان آوردی و حالا که غذای بد میخواهم، باز هم همان را آوردهای؟»
تاوی، خدمتکار زیرک، پاسخ داد: «دقیقاً همینطور است. هم خوبی از زبان برمیآید و هم بدی. وقتی خوب باشد، هیچچیز از آن بهتر نیست؛ و وقتی بد باشد، هیچچیز از آن بدتر نیست.»
(میدراش ربا، پاراشات بهار)
سادگی این داستان، عمق آن را پنهان میکند. کلمات ما قدرت دارند؛ میتوانند مرهم باشند یا زخم بزنند، تعالی بخشند یا نابود کنند. با این حال، آنچه بیش از همه مرا شگفتزده کرد، فقط خرد داستان نبود، بلکه کسی بود که آن را تعریف میکرد: مدیر یک کارخانه چینی در گوشهای دورافتاده از استان شاندونگ که با اشتیاق درسهای حکیمان ما را مطالعه میکرد.
در حالی که آنجا، هزاران کیلومتر دور از خانه ایستاده بودم، ناگهان احساس پیوندی غیرمنتظره کردم؛ پیوندی که از زبان، فرهنگ و جغرافیا فراتر میرفت. اینجا مردی بود که در آموزههای نیاکان ما معنایی شخصی یافته بود؛ نیاکانی که زندگی و درسهایشان برای بیش از دو هزار سال، اندیشه یهود را شکل داده است.
هیچکس نمیداند الهام از کجا خواهد آمد. امروز، الهام من از یک جنتلمن چینی در استان شاندونگ آمد که عمیقاً با ادبیات دوهزارساله ما درگیر بود و بهنوبه خود، الهامبخش من شد. دیدارهایی مانند این به من یادآوری میکنند که نور خرد بسیار فراتر از سرچشمه خود سفر میکند و قلبها را به شیوههایی لمس میکند که هرگز نمیتوانیم تصور کنیم.
نسخه نشاندادهشده با عنوان «تلمود – ستون معنوی و سرچشمه خرد قوم یهود (نسخه کلکسیونی)» توسط انتشارات مردمی هونان (CS) منتشر شده است. نماینده کارخانه پیش از نشان دادن کتاب، روکش آن را برداشته بود.
جلد نسخه چینی با عنوان «تلمود بابلی – کتاب خرد»، گردآوریشده توسط چیوچوان و منتشرشده توسط انتشارات فدراسیون حلقههای ادبی و هنری چین. متن روی جلد میگوید: «این کتاب بهعنوان دومین “کتاب مقدس” قوم یهود ستایش میشود. خرد بشری در ذهن یهودیان نهفته است و خرد یهودیان در تلمود یافت میشود.»

خاخام شیمون فروندلیخ، نماینده مذهبی (شالیخ) در پکن، به همراه نماینده کارخانهای که تلمود میخواند، در حالی که نسخه چینی معرفیشده در داستان را در دست دارند.

نظرات
از بازخورد شما سپاسگزاریم. اگر اطلاعات بیشتری برای افزودن به این مقاله دارید، در زیر اضافه خواهد شد.