
ابتدای سال ۲۰۲۲ طوری پیش رفت که با خودم گفتم سفرها تمام شد. اما جالب است که همان ۲۰۲۲، «کوچنشینانهترین» سال من شد: اول استانبول، بعد چند ماه سوچی، وسطش چند روزی گرجستان، و حالا دوباره پاییزِ استانبول؛ و یک پرواز دیگر هم خیلی نزدیک. بله، باید اعتراف کنم این اقامت تقریباً دوماهه در استانبول اصلاً تعطیلات نیست. اینجا کار میکنم و برخلاف دفعه قبل، برای فاصله گرفتن از دیوانگیهای وطنم به اینجا آمدهام.

بااینهمه، تجهیزاتم همراهم است و عکاسی را ادامه میدهم، بهخصوص که استانبول شهری است سرشار از جذابیت. این بار فرصت چندانی برای وسواس در انتخاب محل اقامت نداشتم. دو سه روز مانده به پرواز به صاحبان ایربیاِنبی پیام دادم و هرکس پذیرفت بدون دریافت پول منتظر بماند (نتوانستم پرداخت کنم؛ کارتها «یوک» بود، یعنی «بنیاداً نیست!» به قول ترکها) همان را انتخاب کردم. اینطور شد که در سمت آسیایی استانبول در یک اتاق مستقل کوچک جا گرفتم؛ همینجا نشستهام و این سطرها را مینویسم. وقتی خودم را در بخش آسیایی دیدم، طبیعی بود که بپرسم اینجا چه خبر است و بروم چند جای دیدنیاش را ببینم؛ همانهایی که حالا برایتان تعریف میکنم.
مرکز استانبول را دو مانع آبی از هم جدا میکند: شاخ طلایی که میدان تکسیم، خیابان استقلال و برج گالاتا را در سمت اروپایی از ایاصوفیه، مسجد آبی (سلطاناحمد)، بازار بزرگ و بازار مصری جدا میکند. همه اینها در بخش اروپایی استانبولاند. خودِ شاخ طلایی شاخهای کوچک از تنگه بسفر است. اما بسفر که دریای مرمره را به دریای سیاه وصل میکند، بخش اروپایی شهر را از بخش آسیایی جدا میسازد.

بسفر مثل پارگیِ ظریفی در بافت شهر میگذرد و «کوک» آن با خطوط کشتیهایی است که مدام از آن عبور میکنند. دهها مسیر دائماً دو سوی تنگه را به هم وصل میکنند و این رفتوآمد، خودش یک لذت تمامعیار است. کرایهها مثل مترو پرداخت میشود و گران هم نیست.

گاهی عصرها فقط برای خالی کردن ذهن، تا اسکله میرفتم و یک دور کامل میزدم — رفت و برگشت — بس خوشایند.

حالا که صحبت کشتی شد، بگذارید از اسکلهها هم بگویم. در سمت آسیایی سه اسکله اصلی وجود دارد که عملاً هابهای بزرگ حملونقلاند: کادیکوی، حارم و اوسکودار (در تلفظ نزدیکتر «یوسکودار» است، اما سادهتر همان «اوسکودار» مینویسم).
تقریباً کاربری هر بندر اینگونه است:
- کادیکوی جایی است که از آن میتوانید به دریای مرمره و جزایر شاهزادگان بروید.
- حارم هاب بزرگ جابهجایی ماشین و اتوبوس از سمت اروپایی شهر است؛ از حوالی بازار مصری و اسکله امینونو. مرکز اتوبوسهای گردشگری بینشهری هم اینجاست. اگر بخواهید تورهای طولانی در ترکیه بخرید، مثلاً پاموککاله، به حارم بیایید؛ درست روبهروی اسکله، دفترهای متعدد آژانسهای گردشگری ترکی و محل حرکت اتوبوسهایشان را میبینید.
- اوسکودار بندری است که کشتیها از آن با فرکانسی مشابه مترو به سمت بخش اروپایی (اسکلههای کاباتاش، بشیکتاش و کاراکوی) میروند و همچنین کشتیهایی از اینجا به سوی دریای سیاه حرکت میکنند — اسکلههای متعددی در امتداد ساحل قرار دارد.
از یکی از این اسکلهها تقریباً میتوانید به هر نقطهای در سمت آسیایی استانبول برسید. از هرکدامشان خوشهای از خطوط اتوبوس راه میافتد. فقط یادتان باشد اتوبوسهایی با شماره یکسان و حروف متفاوت قابل جایگزینی نیستند! مسیرهایشان اغلب کاملاً با هم فرق دارد.
خب، در سمت آسیایی چهها دیدنی است؟
قلعه آنادولو
قلعه آنادولو نسبتاً کوچک است و از نظر اندازه اصلاً با قلعه روملی (روملی حصار) که روبهرویش قرار دارد قابل قیاس نیست. اما قدیمیترین سازه در استانبول به شمار میرود.

این قلعه در سال ۱۳۹۳ میلادی به فرمان سلطان بایزید اول بر کرانه آسیایی بسفر ساخته شد و کارکرد اصلیاش بیشتر بهعنوان دیدهبانی مستحکم بود تا دژی نظامی؛ برای همین برج آن، نسبت به زمانه ساختش، بسیار بلند است.

وقتی من به قلعه آنادولو رفتم، در حال مرمت بود؛ داخل نرفتم، اما میگویند قدمزدن در آن بسیار جالب است، بهخصوص که زندانها و دخمههایی هم دارد.

نزدیک قلعه رودی به بسفر میریزد و همان اطراف میتوانید ماهی بسیار تازه و خوشمزه بخرید؛ قیمت غذاها هم دلپذیرانه غافلگیرتان میکند.

مسجد چاملیجا؛ بزرگترین مسجد ترکیه
در ترکیه همه راهها انگار به سلطاناحمد ختم میشود؛ همان جایی که مسجد آبی مشهور (که این روزها در حال بازسازی است) و ایاصوفیه قرار دارد. اما تقریباً هیچکس سراغ مسجد چاملیجا نمیرود. حیف است!
چاملیجا بزرگترین مسجد ترکیه است و تازه در سال ۲۰۱۹ افتتاح شده. حالا از کادیکوی با اتوبوس 14F میشود رفت، اما دارند مترو را هم به آنجا میکشانند و بهزودی با مترو هم شدنی خواهد شد.

من ۱.۱ کیلومتر با چاملیجا فاصله داشتم و پیاده رفتم. البته «رفتم» نه؛ بیشتر «خزیدم»! چون تقریباً تمام مسیر را باید از خیابانهایی با شیب حدود ۳۰ درجه بالا میرفتم! برای من واقعاً سخت بود.

اما وقتی بالا رسیدم، دیدم وسط یک پارک باشکوه ایستادهام که چشماندازش از شهر واقعاً شاهکار است!

خودِ مسجد چاملیجا تقریباً از هرجای ساحل آسیایی دیده میشود؛ همانطور که مسجد سلیمانیه بر محلههای فاتح و سلطاناحمد مسلط است. من هم که از هرجا میدیدمش، تصمیم گرفتم از نزدیک ببینم چیست.

چاملیجا سومین مسجد در ترکیه است که شش مناره دارد. دو مورد از این سهتا در استانبولاند (اولی مسجد آبی است) و سومی را نمیدانم کجاست.

جالبتر اینکه مسجد چاملیجا را دو معمار زن طراحی کردهاند؛ چیزی بسیار غیرمعمول برای مساجد! داخل مسجد مثل همه مساجد بزرگ، روشن و زیباست و کفپوش فرش دارد.

این مسجد برای من اثری پاکنشدنی گذاشت؛ سازهای باشکوه و بسیار چشمنواز.

مثل بسیاری از مساجد ترکیه، مردم داخل مسجد احساس صمیمیت و راحتی دارند؛ بچهها با سر و صدا میدوند، روی هم میافتند و روی فرش دراز میکشند، خانوادهها حلقه میزنند و حرف میزنند؛ مردی دخترش را روی شانه گذاشته بود و چهار دستوپا روی زمین راه میرفت و همسرش میخندید. صحنههایی که برای کسی مثل من که به سختگیری و «هیس» گفتنهای کلیساهای ارتدوکس عادت دارد، تصورش هم دشوار بود.

باغ گیاهشناسی نزهت
باغ گیاهشناسی نزهت جای بسیار غیرمعمولی است؛ نمونهاش را ندیده بودم. این باغ در دل یک تقاطع بزرگ جادهای به شکل لوزی قرار گرفته. ورودی، دری کوچک است که به تونلی زیر جاده راه میدهد. گوگلمپ ورودی را میشناسد و درست نشانش میدهد.

با اتوبوس ۱۳ (بدون هیچ حرفی!) از کادیکوی میتوانید به این باغ برسید. روی نقشه کوچک به نظر میرسد، اما از آنچه از بیرون مینماید بزرگتر است! من حتی کمی آنجا گم شدم.

باغ با جادهها به چند بخش تقسیم شده و هر بخش حالوهوایی کاملاً متفاوت دارد. بخش اول کمهیجانتر و شلوغتر است — زمینهای بازی و محل پیکنیک دارد و البته اردکها و پرندهها.

یکی از بخشها تقریباً شبیه جنگلی نیمهوحشی با پیادهراههای چوبی است.

در آنجا کامیلیاهای رنگارنگ شکوفه دادهاند.

بخش دیگری بهصورت فضایی با جویها و حوضچههای مصنوعی، فوارهها و آلاچیقها طراحی شده… جایی بسیار دلنشین.

دورتادور باغ، آسمانخراشها و مسجدی بزرگ دیده میشود که فضایی جالب و متضاد میسازد.

در مجموع، برای من این باغ گیاهشناسی مکانی بسیار خوشایند بود و از بازدیدش واقعاً لذت بردم.

جزایر شاهزادگان
جزایر شاهزادگان دقیقاً در بخش آسیایی نیستند، اما بیشتر کشتیها از کادیکوی به آنجا میروند؛ برای همین اینجا آوردمشان. جزایر شاهزادگان گروهی از جزایر در دریای مرمرهاند که سه جزیره بزرگترشان مسکونی است. کشتیها بهطور منظم از کادیکوی حرکت میکنند؛ حدود هر ۲۵ دقیقه یک بار. حواستان باشد شرکتهای مختلفی آن مسیر را میروند؛ اگر لازم بود در یک اسکله زیاد منتظر بمانید، سری به اسکله دیگر بزنید.

اولین جزیره اصلاً توریستی نیست و کار خاصی آنجا ندارید. دومی کمی «رنگوبوی گردشگری» دارد (سوغات، کافه، رستوران) اما زیاد نه. از روی عرشه، جزیره دوم به نظرم دلنشین آمد، ولی من تا آخرین جزیره — بزرگترینشان — رفتم.

در جزیره سوم، همه خیابانهای اطراف بندر منطقهای توریستیاند با مغازهها، رستورانها و دکهها. بااینحال، آنجا خودرو وجود ندارد.

میتوانید دوچرخه کرایه کنید؛ ایستگاههای اجاره فراوان است.

بهمحض اینکه از محدوده توریستی بیرون بروید، میتوانید در خیابانهای بامزه و آرام جزیره قدم بزنید.

خانههای مسکونی عادی هم هست، اما معماریشان… خب… «جزیرهای» است؛ برای نبود واژه بهتر.

معماری اینجا با آنچه در خودِ استانبول میبینید فرق دارد.

برای من قدمزدن اینجا بسیار لذتبخش بود؛ آرامش جزیره روی روان آدم اثر خوبی میگذارد.

جزایر نوعی بهشتاند برای آدمها و… گربهها. گربهها خیلی زیادند، تا حد زیادی به لطف مردم محلی که از آنها میزبانی میکنند.


من عاشق گربهها هستم و البته ازشان عکس گرفتم.

گربهها اینجا در رنگولعابهای گوناگوناند و کاملاً آسوده مینشینند، بیهیچ ترسی از آدمها.

خیلی خوششانس بودم؛ نور طلاییِ عصرانه با آسمان آبی و آفتاب بهخوبی همنشین شده بود.

در راه بازگشت هم غروبِ روی دریا را تماشا کردم و سیر شدم.

فعلاً همینجا جمعبندی میکنم؛ امیدوارم لذت برده باشید.